امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

عشق مامان و بابا

لباس های بیمارستان امیرعلی

دیگه تا اومدنت کمتر از ۵روز مونده و منم امشب لباسهاتو که قبلا جدا کرده بودم آماده کردم و تو یه نایلکس جدا گذاشتم تا انشاا... بعد از به دنیا اومدنت به پرستار بدیم تا تو رو با اونها بپوشونه. ...
15 خرداد 1391

روز موعود 19 خرداد

یکشنبه پیش آقای دکتر رفتیم و از اونجایی که پاهای مامان خیلی ورم کرده بود و در عرض یک هفته ۳ کیلو چاق شده بود ، دکتر نگران شد و یه آزمایش برام نوشت تا ببینه مسمومیت حاملگی نگرفته باشم. ۲ ساعتی که طول کشید تا جواب آزمایش رو بدن دل مامان مثل سیر و سرکه می جوشید.     ولی خدا رو شکر همه چیز خوب بود و دکتر قرار زایمان رو برای ۱۹ خرداد گذاشت. از امروز که حساب کنی ۹ روز مونده تا تو پسر خوشگلم رو بغل کنم. بوس بوس ...
10 خرداد 1391

آخرین سونوگرافی در سی ام اردیبهشت

ديروز به همراه بابا و ماماني براي آخرين بار به سونوگرافي دي رفتيم. از شانس ما مواردي رو كه دكتر خواسته بود دكتر قوامي بايد آزمايش مي كرد و خلاصه نشد كه باز با دكتر عابدين زاده تو رو از پشت آكواريوم ببينيم. اول سونوگرافي من يه خورده استرس گرفتم چون دكتر هيچي نمي گفت ولي بعدش بابا و ماماني رو صدا كرد و مونيتور رو به طرف من چرخوند و همه چيز رو برامون نشون داد. متمايل به طرف راست مامان بودي. ستون فقراتت سمت چپ ، لگنت زير سينه و پاهات به طرف شكمت خم شده بود.     چشم هاتو آروم بسته بودي دلم مي خواست همون جا گازت بگيرم. وزنت رو حدود ۲۹۰۰ گرم تخمين زد و البته بهم گفت كه هنوز ۳ هفته فرصت داريم تا چاق و چله بشي. البته سلامت...
31 ارديبهشت 1391

امير علي ما

روز 28 دي ماه من به همراه مامان و الناز براي تعيين جنسيت ني ني و سلامتش به سونوگرافي دي رفتيم و خدا رو شكر طبق گفته ي دكتر عابدين زاده همه چيز نرمال بود و امير علي ما 3 روز هم بزرگتر از موعد خودش نشون مي داد. خدايا شكرت   ...
30 دی 1390

حركات ني ني شروع شد

امروز من وارد هفته ي 19 ام بارداري شدم و تقريباً از اوايل هفته ي پيش ضرباتي مانند ضربان قلب رو زير دلم احساس مي كنم. ديشب اين ضربات به اوج خودش رسيده بود مثل اينكه يه ماهي داره توي دلت تكون مي خوره يا شايدم داري اون تو پاتيناژ مي كني :). ...
24 دی 1390

كار فرهنگي براي ني ني :)

ديروز با ماماني و بابا براي خريد يه سري كتاب شعر به كتاب فروشي رفتيم و مامان برات چند تا كتاب گرفت كه از حالا بخونه و تو رو با ادبيات فارسي آشنا كنه. البته تو اين كار بابا اصلاً دل به كار نمي ده و شايد به نظرش اين كارهاي من مسخره باشه. ولي من تمام تلاشم رو خواهم كرد. بوس بوس
10 دی 1390

هفته ی پانزدهم و فشار بالا

چهارشنبه ی این هفته وقت دکتر داشتم که اونجا متوجه شدم فشار خونم بالاست.البته خدا رو شکر جمعاً ١.٥ کیلو وزنم زیاد شده و از این نظر مشکلی ندارم . برای فشار خون هم باید یه فکری کرد. تعیین جنسیت نی نی هم موند برای بهمن ماه.
19 آذر 1390